روزنامه ملت ما: نمي‌خواهم از شهرت بازيگري سوءاستفاده كنم

photo by pooyan tabatabaei

دوشنبه, 13 شهریور 1391 ساعت 19:29 | مشاهده در قالب PDF | چاپ | فرستادن به ایمیل

 هليا قاضي‌ميرسعيد :

چند وجهي بودن زاييده قرن بيستم است، قرني كه هنرمندش براي «ماندن» بايد بيش‌تر بداند. از همين رو در گوشه و كنار پايتخت پر جمعيت ما، سوپراستارهاي سينمايي، استعداد خود را در ديگر رشته‌هاي هنري به بوته آزمايش مي‌گذارند و ماحصل آن را به ديوار گالري‌ها مي‌آويزند. پر واضح است كه در اين بين انگشت شماري هم سربلند از اين راه پر پيچ و خم عبور مي‌كنند. حميد جبلي يكي از همين انگشت شمارهاست كه توانسته در هر حوزه‌اي خوش بدرخشد و خردسال و بزرگسال را با خود همراه كند. جالب است بدانيد كه او سال‌هاست آرام و بي‌صدا در زمينه هنرهاي تجسمي فعاليت مستمري دارد و بيش از 4 دهه به عكاسي تئاتر مشغول بوده و به جرات مي‌توان او را از پيشگامان اين رشته دانست.

جبلي كه عكاسي، نقاشي و مجسمه‌سازي را همزمان دنبال مي‌كند، قرار است به‌زودي در فستيوال «شش هفته با هنر ايران» در كانادا، آثار تجسمي خود را به نمايش بگذارد. اين نخستين‌باري است كه جبلي حاضر شده تا آثارش را در معرض ديد عموم قرار دهد. همين بهانه‌اي شد تا با اين هنرمند به گفت‌وگو بنشينيم:
***

چطور شد به عكاسي علاقه‌مند شديد؟

همان حضور دايم و مستمر در كانون پرورشي فكري كودكان و نوجوانان از ۱۱ سالگي، نقطه شروع آشنايي من با مقوله هنر بود. البته ۷ ساله بودم كه دوست پدرم كتاب‌هاي «مهمان ناخوانده» و «آفتاب در سيم‌ها» را برايم آورد و تلاش من براي خواندن و يادگيري دوچندان شد. نخستين حضورم در كانون با كلاس تئاتر به مربيگري آقاي جلالي بود و بعد از آن كلاس آموزش فيلمسازي توسط آقاي ارسلان ساساني و كلاسهاي آموزش عكاسي در سال ۱۳۵۲ شروع به كار كرد. البته مركز فيلمسازي كانون خيلي زودتر شروع به كار كرده بود و آقاي كيارستمي فيلم «نان و كوچه» را آن سال‌ها ساخته بود اما كلاس‌هاي فيلمسازي ديرتر شروع به كار كرد. حضور آقاي عليزاده، پرويز كلانتري، اسفنديار منفردزاده، قباد شيوا و ديگران فضاي آموزشي خوبي را در كانون فراهم كرده بود. در آن دوران يعني سال‌هاي ۵۰ تا ۵۵ در تهران فقط ۲۲ كتابخانه بود و در هر كدام از آنها تا كلاس جديدي را شروع مي‌كرد، من بايد سركي مي كشيدم تا عقب نمانم. كارم شده بود دويدن ميان مدرسه و كانون و كتابخانه‌هاي مختلف. البته سال ۵۳ كانون براي آنها كه چند سالي كلاس‌ها را گذرانده بودند، مركزيتي ايجاد كرد و آنجا بود كه با دوستاني چون عليقلي، همايون اسعديان، بهروز افخمي و فاطمه معتمدآريا آشنا شدم. دوستي من با ايرج طهماسب برمي‌گردد به سال ۱۳۵۰ از كتابخانه شماره ۹ تهران. آن‌قدر آنجا مانديم كه ديگر نه كودك بوديم و نه نوجوان و وقت رفتن رسيد. كانون با ما قرار داد بست تا كلاسهاي هنري آنها را در شهرستان‌ها برگزار كنيم و قصه سفرهاي طولاني ما شروع شد.

نخستين دوربين عكاسي را چه زماني خريديد ؟

كار در كلاس عكاسي كمي سخت بود، چون نياز به دوربين داشت و تعداد آنها در كلاس محدود بود، پس بايد صبح دوربين را مي‌گرفتيد و عصر تحويل مي داديد تا ديگر همكلاسي‌ها بتوانند از آن استفاده كنند. با دوست خوبم خسرو پيغامي پولهايمان را جمع كرديم و با ۹۴ تومان يك دوربين «لوبيتل» خريديم و حضور تصوير در زندگيمان جدي شد. ۳ سال بعد هر كدام با ۴۰۰ تومان يك دوربين «زنيت» خريديم و باز عكاسي جدي‌تر شد. آن سال‌ها فضاي عكاسي غمگين و تيره بود. روزها دوربين را برميداشتم و ساعتها پياده ميرفتم و عكاسي مي‌كردم. نخستين‌بار در روزنامه «كاير» نشريه انجمن بازنشستگان كشوري عكسي از من به چاپ رسيد و عكاسي ديگر كاملا برايم جدي شده بود. در كنار عكاسي با دوربين، كار با آگرانديسمان را دوست داشتم و در آن سال‌ها كارهايي را بدون حضور دوربين در تاريكخانه انجام ميدادم و تمرين شناخت تصوير مي‌كردم.

در اين سال‌ها با هيچ عكاسي همكاري نداشتيد؟

سال ۱۳۶۳ و به واسطه كار در فيلم سينمايي «شهر موشها» از نزديك با محمود كلاري كه عكاس آن فيلم بود، آشنا شدم. دوستي ما شروع شد و از كلاري در عكاسي نكات زيادي را ياد گرفتم، خصوصا اهميت و جايگاه احساس در تصوير. بعد از آن در عكاسي با عزيز ساعتي، آن هم به واسطه سينما نزديكتر شديم. جالب آن‌كه نخستين كاري كه كلاري فيلمبردار سينمايي شد «جاده‌هاي سرد» بود و من حضور داشتم. نخستين كار فيلمبرداري آقاي ساعتي در فيلم «يك مرد يك خرس» بود كه در آن هم من حضور داشتم. يك دهه به واسطه فيلم‌هايي چون: «شير سنگي»، «در مسير تندباد»، «دلشدگان»، «مادر»، «اي ايران»، «ريحانه» و… سال‌هاي خوب عكاسي بود.

اين سال‌هاي خوب عكاسي تا چه زماني ادامه داشت ؟

بعد از آن سال‌ها و به واسطه سفرم به پاريس و ديدن آثار بزرگان جهان و طرح سوال اين‌كه ما چه حرف تازه‌اي داريم كه بزنيم، دوره فراق روي داد و دو سالي عكاسي نكردم. يك بار هم با آمدن دوربين ديجيتال و براي آشنايي با فضاي جديد يك سالي از عكاسي دور شدم.

در اين سال‌ها هيچ‌وقت به فكر برگزاري نمايشگاه نيفتاديد؟

در سال ۱۳۷۰ به دعوت وزارت ارشاد زاهدان به همراه چند تن از دوستان از جمله آقاي چرمشير و بهروز بقايي به آنجا رفتيم تا در بخش‌هاي نويسندگي، بازيگري و عكاسي كارگاه‌هايي را برگزار كنيم. قرار برآن شد كه نمايشگاهي از كارهاي من و يك نمايشگاه هم از كارهاي دوستاني كه در كارگاه شركت كردند برگزار شود. داستانش طولاني است اما نخستين نمايشگاه انفرادي از كارهايم در آن سال به نام «نگاهي به اطراف» برگزار شد كه مجموعه‌اي از عكس هايم از ماسوله بود كه در ۲ سال توليد فيلم «اي ايران» گرفته بودم.
فعاليت شما در حوزه عكاسي تئاتر از چه زماني شروع شد؟
سال‌هاي ۱۳۶۵ يا ۱۳۶۶ بود كه با كارهاي آتيلا پسياني و گروه «تئاتر بازي» عكاسي تئاتر را شروع كردم. از خيلي قديمي ترها اصغر بيچاره يا همان ژوله بود كه عكاسي كرده بود، ابراهيم حقيقي، خانم فتانه دادخواه و رضا دقتي هم در زمينه عكاسي تئاتر زياد كار كرده بودند. سال‌هاي زيادي را كنار دوستان عكاسي كردم.

پس چه شد كه در اين چند سال از فضاي عكاسي تئاتر فاصله گرفتيد؟

همان‌طور كه اشاره كرديد چند سالي هست كه از عكاسي تئاتر كمي فاصله گرفته‌ام يا به قولي كم كار شده‌ام. واقعيت آن است كه در تمام آن سال‌ها هر پروژه تئاتري يك عكاس مخصوص داشت كه البته اين رسم و اساس كار حرفه‌اي در دنياست. اما چند سالي است كه گروه‌هاي نمايشي شبي را اختصاص به عكاسان مي‌دهند. شما تصور كنيد يك تئاتر اجرا مي‌شود و ۲۰۰ دوربين از جاهاي مختلف عكس مي‌گيرند. كار خنده داري است. در داوري عكس تئاتر هم اخيرا مي بينيم كه از يك نمايش ۱۰ عكاس كار فرستاده‌اند. جايگاه عكاسي تئاتر خدشه‌دار شده است و من سوالم از اين دوستان اين است كه عكاسي تئاتر چه مفهومي دارد؟ و جايگاه عكاس تئاتر كجاست؟

در خبرها آمده بود كه قرار است در فستيوال «شش هفته با هنر ايران» در كانادا حضور پيدا كنيد. چطور با اين فستيوال آشنا شديد؟

چند سالي هست كه با دوستي آشنا شده‌ام و اين رابطه آنچنان پويا و گرم بوده كه بنظر مي رسد كه سال‌هاي دوري است كه ما همديگر را مي شناسيم. پويان طباطبايي به واسطه كارش در نقاط مختلف جهان عكاسي كرده و با سليقه هنر تصويري امروز جهان آشناست. از اين جهت زمان‌هاي زيادي را درباره تصوير و عكاسي به گپ و گفت مي گذرانيم. همچنين دبيري اين دوره فستيوال «شش هفته با هنر ايران»هم برعهده اوست. چندي پيش كارهاي دوره قبل فستيوال را با هم ديده بوديم و اخيرا پويان از طرف كميته فستيوال از من دعوت كرد تا عكس‌هايم را در اين دوره شركت بدهم.

بعد از اين همه سال كه از نخستين نمايشگاه گروهي شما مي‌گذرد، چرا در ايران آثارتان را به نمايش نمي‌گذاريد و مي‌خواهيد به كانادا برويد؟

از آنجا كه مردم، من را به عنوان بازيگر مي شناسند، شخصا دوست ندارم تا كارهايم در ايران به روي ديوار برود چرا كه اين سوء تعبير پيش مي آيد كه مي‌خواهم از شهرت بازيگريم سوءاستفاده كنم. اما واقعيت اين است كه دوست دارم كه كارهايم ديده شوند، نقد بشوند، نقاط قوت و ضعف آنها مشخص بشود. اين فرصت بسيار خوبي است كه خصوصا با نگاه و نظرات مردماني از فرهنگ‌هاي مختلف آشنا بشوم و شايد اين نمايشگاه، كمك كند تا راهي باز بشود براي نمايش عكس‌هايم در تهران و بدون سوء برداشت.  همچنين از آنجا كه به پويان طباطبايي و نوع نگاهش اعتماد كامل دارم، بسيار خوشحال هستم كه در كنار ساير هنرمندان باتجربه و جوان قرار مي گيرم و فضاي گفت‌وگوي آزادي ايجاد مي‌شود. همچنين معتقدم هرجا فرصتي ايجاد شود تا نگاه هنري معاصر ايران و هنرمندان امروزيمان را در دنيا به نمايش بگذاريم، اتفاق خوبي است و با اين كار مي‌توانيم تصوير ايران امروز را واقعي‌تر به دنيا نمايش بدهيم. در سفرهاي خارجي هميشه ديده‌ام كه سينما، موسيقي و آثار هنري ايراني، مردم را به تعجب واداشته و ما را به هم نزديك‌تر كرده است. در واقع آن تصور بدوي از ما از بين مي‌رود.

This entry was posted on Wednesday, September 5th, 2012 at 6:06 am and is filed under Exposure, Farsi. You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed or trackback from your own site. Both comments and pings are currently closed.