روزنامه ملت ما: یک روح سورئال
يك روح سوررئال
فرهنگ و هنر |
پويان طباطبايي:كمد ديواري كه باز ميشود پر است از دوربينهاي مختلف كه حالا اكثر آنها آنتيك هم شدهاند. در طبقه ديگر فايلهاي عكس روي هم چيده شده و اگر بخواهي ادامه بدهي از اتاق تلویزيون تا كارگاه پشت بام پراست از عكس و نقاشي و مجسمه. انگار كه در يكي از فيلمهاي تيم برتون راه ميروي.شايد نخستين كنتراست شديدي كه به ذهنت مي رسد، سكوت و آرامش حميد جبلي در برابر پركاري شخصياش باشد. هر چند سال يكبار رضايت ميدهد تا چند دقيقهاي درباره فيلمي كه بازي كرده، نويسنده آن بوده يا كارگرداني كرده است گپ كوتاهي بزند.
اهلهاي و هوي نيست و در استوديو كوچك خودش ساعتها به كمك نورهاي متحرك و ماسكهاي گاها ترسناك فضاي سوررئالي را تجربه ميكند كه كمتر كسي شايد اصلا به ذهنش رسيده باشد.جالب آنكه هنوز هم با تمام آن ماسكها و نورهاي وهم آور، بجاي آنكه بترسي، لبخندي روي لبت مينشيند و اين شاه كليد نگاه ويژه جبلي به دنياي غولهاست. خودش ميگويد كه حتي فيلم جدي هم كه بازي ميكند، مردم با حضورش روي صحنه ميخندند. ناخودآگاه ياد وودي آلن ميافتم كه او هم همين دغدغه را دارد. تنها، حضور فيزيكي اين افراد روي صحنه يا پرده نقرهاي مايه تلطيف روح ميشود. براي همين است كه شما ظرافت نگاه آنها را ميبينيد نه خشني كار و نقش را.
چهار دهه است كه عكاسي ميكند، مجسمه ميسازد، نقاشي ميكشد و دوباره عكاسي ميكند، هر چند سال يكبار هم يك كار سينمايي انجام ميدهد. اين روزها خيلي بيشتر عكاس است تا سينماگر. درباره عكاسي مصاحبهاي نكرده است، نمايشگاهي نگذاشته تا شايد سوء برداشتي نشود و به رغم ميلش عكسهاي ۴ دهه در كمد اتاقش تلنبار شدهاند. دغدغهاش شناختن دوباره تصوير است. ميخواهد بداند آيا همه يك تصوير واحد از يك شي ميبينند يا آنكه رنگها در نگاه همه يكسان است؟ پرندگان چگونه به دنياي اطراف نگاه ميكنند و علاقه عجيبي به پيدا كردن نگاه ماهيها به اطرافش دارد تا آنجا كه در سري عكسهاي ماكرو، با ماهيها هم شوخي ميكند.
هنرمند واقعي كسي است كه از شوخي كردن با خودش نترسد و از نشان دادن خودش در اثر، پروا نداشته باشد. نقاشيهاي لوسين فرويد از آن دسته كارهاست. جبلي بهراحتي دوستان و آشنايانش را در زير ماسكهاي عجيب و متفاوت جلوي لنز دوربين قرار ميدهد و با حضور آنها كاري ميسازد كارستان.
خودش را هم بيدريغ نميگذارد و با استفاده از تايمر دوربين خودش را هم به آن ضيافت دعوت ميكند. مانند هنرمند امريكايي«راشنبرگ» هفتهاي يكبار در بازار تجريش (بازار نزديك به محل زندگيش) بدنبال وسايلي ميگردد كه شايد براي كسي جذابيتي نداشته نباشد، اما آنچه كه در استوديو كوچك خانهاش اتفاق مي افتاد، اثري كاملا متفاوت با خود شي است. همان تعريفي كه «پل كله» از هنر ميكند: هنر نمايش دادن آنچه ناديدني است.
دوره اول كارهايش تجربه كشف تصوير است و اكثرا بدون حضور دوربين و در تاريكخانه توليد شده است. نزديك به دو دهه با دوربينش عكاسي رئاليستي (واقعیت گرا) كرده كه آن را جزو خاطرات خوبش با محمود كلاري و عزيز ساعتي و ان سالهاي سينماي جذاب ميداند، دوران حاتميها و تقواييها و جوزانيها. حالا در دوره چهارم كه اعتقاد دارم بهترين دوره عكاسي حميد جبلي است، او فضاي سوررئالي را تجربه ميكند كه پر از راز و رمز و كشف و شهود است.
نظر خود جبلي درباره كارهايش اين است كه: «به هر حال اين ارتباطي كه شما در رابطه با دوره اول و دوره چهارم ميبينيد، همان نگاه فانتزي يانوع متفاوتي از نگاه كردن به واقعيت تصوير است كه هميشه در من بوده. كارهاي با آگرانديسمان، دفرمه كردن يا اعوجاجات، كار با نور در واقع براي من كشف دوباره تصوير يك شي است. كمي وسيعتر نگاه كنيم. آيا تصويري كه حشرات ميبينند با ما يكي است ؟ كدام تصوير درستتر است؟ اين بسيار عجيب است. به نظرم شگفتانگيزي هنر در همين كشف دوباره است».
چيدمانهاي عجيب «نقاشي- مجسمه – عكس» از كارهاي بسيار جالبي است كه پروسه سخت طولاني دارد و شايد تعريفي از هنر لحظهاي و لحظه هنري باشد. تاريخ ساخت نقاشي با مجسمه كاملا متفاوت است و هر كدام تجربه سالهاي متفاوتي است. حالا حميد جبلي بوم را به عنوان صحنه اصلي انتخاب مي كند، مجسمههايش را در جلوي صحنه به دقت و وسواس ميچيند، به كمك نورهاي رنگي عمق ميدان را نيز تغيير ميدهد و درآخربا دوربينش زاويه خاصي را انتخاب كرده و عكسي ميسازد كه تجربه سالها كار در مديومهاي مختلف را در لحظهاي كنار هم جمع ميكند.
خلاصه آنكه از صحنه تئاتر تا يك استوديو كوچك عكاسي، حميد جبلي سفر طولاني را از رئاليسم به سوررئاليسم در عكاسي طي كرده است. حالا در دهه چهارم انعكاس ذهن پيچیدهاش از طريق دريچه دوربين، جبلي شيوه و روش مخصوص خودش را پيدا كرده است تا بتواند پلي ميان عكاسي امروزش با بازيهاي بيپرواي درخشانش در محله برو بيا زده باشد. در واقع او راهي را پيدا كرده تا احساسات درونيش را با بازيهاي بيرونيش گره بزند و وحدت و يكپارچگي نگاهش به جهان پيرامون را ثابت نگه دارد و تبديل به يك روح سوررئال شود.
This entry was posted on Saturday, September 8th, 2012 at 12:16 pm and is filed under Exposure, Farsi. You can follow any responses to this entry through the RSS 2.0 feed or trackback from your own site. Both comments and pings are currently closed.